نخ ، سوزن ، قیچی

من تکه های تنهایی را به هم می دوزم ، تو اضافاتش را قیچی بزن !

نخ ، سوزن ، قیچی

من تکه های تنهایی را به هم می دوزم ، تو اضافاتش را قیچی بزن !

غروبانه

سرخی لب ها و غنچه اش فقط به چشم تو می آمد
خال چال گونه و سیب زنخدانم خوش آمد دل تو
شوخ چشمی هایم به ،دل نگاه ،تو بود انگار فقط
خورشید را گو در کار سنگی باشد
که میانگاه سینه می تپد
و باران را گو دل ناگران دشت بی پهنایی باشد
که نهانگاه نهال عشق توست
حرفی نیست دیگر ،حال که نیستی
بگذار این بهار هم بگذرد...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد