نخ ، سوزن ، قیچی

من تکه های تنهایی را به هم می دوزم ، تو اضافاتش را قیچی بزن !

نخ ، سوزن ، قیچی

من تکه های تنهایی را به هم می دوزم ، تو اضافاتش را قیچی بزن !

« آری » ۲

دلم می خواد سر به تنت نباشه ، آشغال عوضی ! فکر کردی منم مثل خیلی زنهام که با این حرف های عاشقانه و لوس وصد تا یه غاز خام می شن ؟کور خوندی !

هوووووی آقا ! مگه کوری ؟ آدم داره جلوت راه میره !

آخه زن هم شد راننده ؟ اصلا کی به تو گواهی نامه داده ؟ برو بشین تو خونه ت کون بچه ت و بشور !!!

اگه دستم بهت برسه نامرد ! زندگی ت و آتیش می زنم . از مادر زاییده نشده اونکه بخواد سر اسمال قهوه چی رو کلاه بزاره !

اصلا می دونی چیه ؟ وجود تو رو زمین ننگه ! خدا از رو زمین ورت داره ،جماعتی راحت بشن از دستت ! مفنگی قرمساق !

هر روز و روزی صدها بار این جملات و از زبان مردم می شنوم . تو تاکسی ، مترو ، خیابون ، دادگاه ، دفتر کارم و هر جایی که قدم میگذارم . این جملات رو هم می شنوم ، البته کمتر و خیلی هم کمتر :

آره چرا که نه ؟ می تونی همین جا تو همین اتاق بمونی ، می تونیم صندلی ارباب رجوع ها رو ببریم تو سالن . نگران نباش . بالاخره یه جوری درستش می کنیم .

می دونی ... این خود ما هستیم که خودمون رو عصبانی می کنیم . هیچکس نمیتونه ما رو عصبانی کنه . بنابراین تو نبودی که من و عصبانی کردی عزیزم.

الهی قربونت برم مامان جونم ، می دونم نگرانی ، ولی من دیگه بزرگ شدم . بذار خودم تصمیم بگیرم .

بیا خانم اینجا بشین . ما یه کم جمعتر میشینیم ... جا میشیم .

ببینید آقای ... شما مرد بسیار محترمی هستید . نمی تونم از شخصیت شما ایراد بگیرم . ولی احساس می کنم شرایط مناسبی برای ازدواج ما وجود نداره .هماهنگ نیستیم با هم .

من که نمیگم فلانی کاربلد نیست . اتفاقا خیلی هم تو کارش وارده . ولی کارش به درد ما نمی خوره . برای گروه ما کارآیی نداره

خواهش می کنم برگردید و این دو دسته جمله رو یک بار دیگه و این دفعه با دقت بیشتر ، و با تمرکز بر معنای « آری » که در پست قبل ، به سوالاتش پاسخ دادید ، بخونید . و همینطور که می خونید ، به احساستون توجه کنید . ببینید وقتی جملات دسته ی اول رو می خونید چه احساسی دارید ؟ کدوم یکی از عواطف در وجودتون بیدار می شه ؟ جملات دسته ی دوم رو که می خونید ، چی ؟ چه اتفاقی در دنیای درونتون میافته ؟ لطفا با خودتون رو راست باشید و با احساستون بیگانه نباشید . حسش کنید ... آیا وقتی جملات دسته ی اول رو می خونید ... یاد وقت هایی نمی افتید که از دیگران « نه » گرفتید؟ دسته ی دوم چطور؟ آیا شبیه « آری » ست یا شبیه « نه » ؟

همه ی انسان ها ، بدون استثناء ، در وجودشون تمام این احساس ها رو تجربه کرده اند . و احساسی که الان به سراغمون میاد ، درست مثل بار اولیه که احساسشون کردیم . بر میگرده به بار اولی که در وجود خودمون کشفشون کردیم ،به دوران کودکی .

و لازمه یه چیزی رو بدونیم ...اون هم اینکه ، در وجود همه ی ما ، جنایتکار ، کلاهبردار ، دزد ، قاتل ، بدخواهی ، حسادت ، دورویی ، بدجنسی و ...غیره وجود داره ولی شاید ازشون استفاده نمیکنیم ... شاید هم استفاده می کنیم و خبر نداریم !!! فرق ما با یه قاتل حرفه ای اینه که او از این نیرو و احساسش استفاده میکنه ولی ما نه ... اگر ما دزدی نمیکنیم ، دلیل بر این نیست که دزد نیستیم ! تعجب نکنید ...! بقیه مطلب رو بخونید !

آیا قابلیت هایی که یه دزد داره ، قابل اکتساب نیست ؟ آیا ما نمیتونیم این مهارت ها رو کسب کنیم ؟ آیا توان این رو نداریم که کلاهبردار باشیم؟ با جرات و اطمینان خاطر میگم که بله می تونیم ! همه ی ما یک دزد و قاتل حرفه ای یا کلاهبردار (یا هر چیز دیگه ای ) بالقوه هستیم .فقط دزدی یا قتل نمیکنیم .

پس من تا وقتی که دزدی نکردم به کسی مربوط نیست که دزد باشم ! هر چی که هستم به خودم مربوطه حتی اگر دزد باشم . ( برای درک گفته های من لازمه تعریفی که عرف از دزدی کرده رو بگذاریم کنار . دقیقا این تعریف منظورمه : دزد به کسی می گویند که دزدی می کند ! این تعریف صد در صد غلطه ! در واقع به کسی میگن دزد که چشم به مال دیگران داشته باشه . چیزی رو که مال خودش نیست برای خودش بخواد. ولی تا وقتی که دست به عمل نزده، دزدی نکرده .پس دزد و دزدی تومنی سنار با هم فرق دارند !).

حالا که اینها رو می دونیم ، اجازه بدید برگردیم به اول بحث ... بعد از اینکه دو دسته جمله رو ، با دقت خوندید چی فکر میکنید؟ حتما جملات دسته ی اول رو « نه » حساب کردید و دسته ی دوم رو« آری » ؟ با عرض معذرت باید بگم اشتباه کردید ! البته بر آوردتون از دسته ی اول تا حدودی درست بوده . همه ی اون جملات متضمن «نه » هم هستند ، ولی دسته ی دوم هم متضمن « آری » هستند و هم « نه » . به عبارتی «آری » به وجود و «نه » به نقش ! اما دسته ی اول هم متضمن « نه » به وجود هستند و هم « نه » به نقش . یعنی چی ؟

آری به وجود ، همونطور که در پست قبل عرض کردم ، یعنی تو هم به اندازه من حق زندگی داری حتی اگر قاتل ، جنایتکار ، کلاهبردار ، دزد یا هر کس دیگری باشی . چون در بالا توضیح دادیم که همه ی ما از این حیث با هم برابر هستیم . همه ی ما ، بالقوه ، جنایتکاریم ! پس همه به یک اندازه حق حضور و زندگی داریم .

اما « آری » به نقش مقوله ای جداست . من دلم نمی خواد همسر تو باشم . دوست ندارم با تو همکار باشم . خوشم نمیاد در کنار من حضور داشته باشی ، لطفا برو و در جای دیگری حضور داشته باش! اینها یعنی « نه » گفتن به نقش . ما انسان ها تنها موجوداتی هستیم که قادریم ، زندگی اجتماعی رو تا این حد و با اختیاراتی چنین وسیع تجربه کنیم و حق انتخاب و اختیار داریم . لازمه ی این نوع زندگی کردن ، داشتن درک درست از زندگی اجتماعی و حقوق دیگرانه ! ما حق داریم به نقش و حضور دیگران در زندگی مون « آری » یا « نه » بگیم ، اما حق نداریم وجود و موجودیت اونها رو زیر سوال ببریم و ازشون بگیریم !

اگر قادر بودیم ،با خیالی آسوده و روانی آرام ، به کسی حق حضور در این جهان رو بدیم ، هر چند که اون انسان به ما خیلی ظلم کرده باشه و یا آزارمون روسونده باشه ، می تونیم امیدوار باشیم که درس های زندگی رو خوب یاد گرفتیم . یا یاد خواهیم گرفت ... حضور هیچ کسی در زندگی ما اتفاقی نیست ... هر اتفاقی درون خودش درسی داره ، که تا زمانیکه اون درس رو یاد نگرفته باشیم ، اون اتفاق دوباره و دوباره ، در زندگی ما رخ خواهد داد ... تا وقتی بفهمیم نکته ی انحرافی ش چی بوده ؟؟!

با این همه پر حرفی که کردم ، دیگه فکر کنم فهمیده باشید چی می خوام بگم ؟... « آری » به وجود لازمه و « آری » به نقش اختیاری !

به قول مادربزرگم ... ختم کلام ! 

پی نوشت : ببخشید که اینهمه طولانی شد . امیدوارم حوصله کرده باشید و همه شو خونده باشید. ترجیح دادم همه ی اینها رو تو همین پست بنویسم تا به پست سوم نرسه !

!
نظرات 18 + ارسال نظر
محمد باغبان پور شنبه 18 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:05 ب.ظ http://www.nas626.blogfa.com

ما شرایط هر چی باشه گوش می دیم ببینیم چیه ؟ درگوشی بگوویه سوال قانون برا مزاحمتهای اینترنتی چه راههایی داره؟؟ به روز هستم

شرایط بنده بسیار سخت هست ... تا به حال کسی از عهده اش برنیومده ...در گوشی نداریم ... ما هر چی داریم راست و حسینی میریزیم رو دایره !!!
قانون برای مزاحمت های اینترنتی ماده و تبصره و مجازات زیاد داره بستگی داره مزاحمت از چه نوعی داره ... دسته بندی های مزاحمت های اینترنتی خیلی پیچیده ست و برای عموم مردم قابل فهم نیست ... اگر بخوام اینجا توضیح بدم باید ۷ ، ۸ تا پست بنویسم ... ولی جان کلام اینکه قانون از مجازات مزاحم های اینترنتی قاصره !!!
چه خبره ؟ نکنه قصد دارید دست به چنین عملی بزنید ؟؟!! زبونم لال ، خدای نکرده !

کورش تمدن جمعه 17 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:24 ب.ظ http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
خیلی پیچیده بود بازم باید بخونمش
اون تیکه که گفتی حضور هیچکس ن. زندگی ما اتفاقی نیست و هر اتفاقی درون خودش درسی داره رو شدیدا موافقم

سلام علیکم و رحمه الله ... خیلی خوش آمدید جناب تمدن ... قدم رنجه فرمودید قربان ... بسی خوشحال شدیم ...
اگر پیچیده بود بفرمایید به راه راست هدایتش میکنم ... سفارشی ...
خوب خدا رو شکر که موافقید ... من اصلا دلم نمی خواد موضوع روز مجله ها بشم ...

رعنا جمعه 17 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:26 ق.ظ http://sedayekhamush.blogsky.com

سلام بانو!
تو اداب اجتماعی فکر می کنم نه گفتن به وجود ادمای دیگه چه بشناسیمشون چه غریبه باشند ،یه جور بی ادبیه و حتی اگه شدید بشه نابه هنجاری!
اما نه گفتن به نقش ادما به هر دلیل منطقی، یه جور مهارته.
نه گفتن به وجود دیگران برای بعضی ها گاهی خیلی اسونه و برای بعضی ها خیلی سخت،برای دسته دوم فکر می کنم این تعریف درست باشه که اینا به راحتی برای همه ادما تو زندگی یه حقی قائلند و سعی می کنند اول از همه خودشون بهش احترام بزارند.
نه گفتن به نقش بسته به شرایط ادماست این جا باید فرد ابتدا شرایط و مطلوبیت خودش رو در نظر بگیره،که گاهی ناتوانی تو این قضیه میتونه به ادم و احساساتش اسیب برسونه.
درست فهمیدم دیگه،نه؟

سلا عزیزم ... بع له ... کاملا درسته ... آفرین ... نه گفتن به نقش آدم ها یه جور مهارته ... و می دونیم که مهارت فقط در اثر تمرین و تجربه به دست میاد !
به همین دلیله که میگیم تجربه های آدم های دیگه ، کمکی به تجربه های ما نمیکنه ...
یعنی این حرفی که می زنن و میگن از تجربه های دیگران استفاده کن ، در واقع حرف مفته !!!
تجربه ی هیچ کس به درد آدم نمی خوره ... درست مثل این میمونه که من به شما بگم تو این غذا رو دیگه نخور ، من خوردم و مزه ش و برات تعریف میکنم ...اگه بیشتر توضیح بدم ، ممکنه باعث کج فهمی بشه ... پس تا اینجا داشته باش ، تا بعدا مفصل تر و تو یه پست جداگانه در موردش صحبت کنیم ...

دکتر خودم پنج‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:56 ب.ظ http://porpot.blogsky.com

جواب به پ.نون: چون اگه پروانه رو از شیشه ول کنه نه تنها به نقش شیشه، بلکه به وجود شیشه هم نه گفته.
با تشکر از وبلاگ خوبتون. خودم ۲۱ ساله از اینجا.

... نه گفتن به شیشه ، همون نه گفتن به وجود خودمه ! که خوب نه عاقلانه ست و نه جزء قاعده بازی زندگی ... چون مساویه با خودکشی ... که فعلا دلیل قانع کننده ای برای این کار ندارم... هم اینکه راه حل مناسبی نیست ... البته فعلا ... شاید بعدا بشه !!!

پ.نون پنج‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:18 ب.ظ http://babune.blogsky.com

اینها همه تعاریفیه که از قبل شده یا کردی. من اومدم یه نموره تعاریفو جابجا کردم برا همین تو این زمینه نمی‌شه زیاد کل انداخت، تعریفه دیگه. تو چرا این پروانه بدبختو از تو شیشه ولش نمی‌کنی بره پیش اون یکیه؟ ها؟

آفرین ... همه مباحث لفظی بر میگرده به بخش تعاریف و نداشتن زبان مشترک . میدونی... در کشورهای پیشرفته ی اروپایی و آمریکایی و حتی بعضی از کشورهای آسیایی ، اومدن همه ی این تعاریف رو از کودکی آموزش دادند . به همین دلیل مشکلات بین انسانی در این نوع کشورها با خودزنی کمتری قابل حله ... اما در کشور ما ... به دلیل اهمیت فوق العاده ای که آموزش قرآن خواندن و مسائل دینی داره !!!! ... از آموزش این مباحث به کودکان غافل موندیم !!!
حالا همین بچه ها وقتی بزرگ میشن ، تبدیل میشن به ماها و امثال ماها ( البته دور از جون شما ) ...
با این وصف پیدا کنید پرتقال فروش را !!!
در مورد اون پروانه هه !!! اگه دقت کنی یه بخش دارم ( تو دسته بندی مطالب ) به اسم قصه ی پروانه ها ... تو اون بخش قراره داستان این دو پروانه رو تعریف کنم ... حالا چون سوال کردی الان میگم بهت ... اون پروانه ای که تو شیشه ست ، به عبارتی منم ! که اسیر این دنیا هستم هنوز ... آزاد شدنم منوط به مرگمه !
خیلی خوشم اومد از تیز بودنت !!! آفرین آفرین آفرین ...

خودم چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:27 ب.ظ http://www.hasti1356.blogfa.com

درود بر سرکار وکیل الرعایای عزیز!
کفم برید و یه جورایی با پشت دست زدین تو دهنم!
چقدر دیالوگها با هم فرق دارند و وفتی به بطنش فکر می کنم چار چنگولی توش می مونم..دمت گرم ..سرت سلامت

ایول داری به مولا ..خاطره خواه داری بوخودا....

جدا و از شوخی گذشته ، خیلی خوشم اومد و لذت بردم ..چند بار تیکه های عمیق و محکمش رو خوندم ...واقعا دست مریزاد!
نمی دونم چرا اینجا آیکن ماچ و بوسه و گل و قربونت برم و فدات بشم نداره!؟
ولی همه جوره ارادت دارم و می بوسمت..

خودم چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:27 ب.ظ http://www.hasti1356.blogfa.com

درود بر سرکار وکیل الرعایای عزیز!
کفم برید و یه جورایی با پشت دست زدین تو دهنم!
چقدر دیالوگها با هم فرق دارند و وفتی به بطنش فکر می کنم چار چنگولی توش می مونم..دمت گرم ..سرت سلامت

ایول داری به مولا ..خاطره خواه داری بوخودا....

جدا و از شوخی گذشته ، خیلی خوشم اومد و لذت بردم ..چند بار تیکه های عمیق و محکمش رو خوندم ...واقعا دست مریزاد!
نمی دونم چرا اینجا آیکن ماچ و بوسه و گل و قربونت برم و فدات بشم نداره!؟
ولی همه جوره ارادت دارم و می بوسمت..

یه سلام بلند بالا بر خودم جان عزیز خودم الهی من به فدای اون دل قشنگت برم ...بشکنه اون دستی که بخواد زبونم لال... خوشحالم که خوشت اومده . اگه دوست داشتی از این به بعد آخر هر پستم چند تا از اون کلفت ها یی که هر روز میشنوم برات می نویسم حالش و ببری ... اصلا چرا آخر پست ها ؟ اولش می نویسم ... عزیز دلم ...
منم ماچ و بوسه و بغل و فشار و هر چی دلت بخواد ...
ما بیشتر آبجی ...

پ.نون چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:32 ب.ظ http://babune.blogsky.com

یه بحث فلسفی قابل کل‌کل با ابعاد مختلف! حیف که من می‌ترسم با وکیل‌جماعت دهن‌به‌دهن شم فوری از تو جیبشون بند چندم ماده چندم قانون مجازات عمومی رو میارن بیرون فرو می‌کنن وسط دوتا چشم آدم :)

مع‌الوصف اگه از نه به وجود منظورت اسلحه‌کشیدن و طرفو از وسط به چهار قسمت مساوی تقسیم‌کردن باشه خوب اینو به جرأت می‌تونم بگم که برای یه آدمی که صلاحیت اعدام رو نداره صحیح نیست. اما به نظر من یه نه به وجود لایت‌تر هم می‌تونه باشه مثل ندیده‌انگاشتن طرف جوری که هر غلطی می‌خواد بکنه بکنه برای من وجود نداره. حالا نقشش هم فرض کن یه گوشه‌ی زندگی من بسیار پررنگ هست اما من عمدا یه وجود‌پاک‌کن ژاپنی خوب خریدم و اونو کلا از دنیای خودم پاکش کردم در حالی که نمی‌تونم نقششو پاک کنم هست و داره با من روزانه ارتباط برقرار می‌کنه.

خوب خوب خوب ... حریف داری بد جور ... پایه ی هر نوع بحث و مکاشفه هستم ... از ماده و تبصره هم خبری نیست ... خیالت تخت ... خاطر جمع !!!
منظورم از نه به وجود دقیقا نه به وجوده ! یعنی اگه دست من بود کلا نمیذاشتم زندگی کنی ! یعنی از رو زمین محو و نابودت میکردم ! یعنی اگه من خدا بودم از بن و ریشه دخلت و میاوردم ! دقیقا همین ها منظورم بود !
اون چیزی که شما دارید ازش حرف می زنید به عتقاد من ، رفتن تو حالت عدم حضوره عنی تو باش ولی من ندیده ات میگیرم . ین هم یه راه حلیه که بعضی اوقات پیشنهاد میشه ... البته در مواقع ضروری ... به طور کلی پیشنهاد و راه حل اولیه و اصلی ، روبرو شدن با مشکل و حل اون از طریق رفتار متقابله ... تو روانشناسی بهش میگن تی ای ( TA )... ولی خوب مواردی هم پش میاد که ÷یشنهاد میشه برید تو حالت عدم حضور ... اونم به همین معنیه که خودت گفتی ... " ندیده‌انگاشتن طرف جوری که هر غلطی می‌خواد بکنه بکنه برای من وجود نداره " ... این رو بهش میگن نه گفتن به نقش و با رفتار ایگنورنس یا همون نادیده انگاشتن تحلیل میشه ... حالا این نه به نقش اینطور معنا پدا نمیکنه که طرف نقشی در زندگی تو نداره ... مثل نادیده انگاشتن مادر یا پدر... آیا میتونی بهشون بگی مادر یا پدت نباشن ؟؟!مسلما خیر ! بنابراین شروع میکنی به نادیده انگاشتنشون ... این رفتار در حقیقت همون نه گفتن به نقش تعریف میشه ... هر چند عملی نباشه ... درواقع یک جور نه درونی محسوب میشه ... امیدوارم تونسته باشم منظورم و برسونم .

قوچ سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:45 ب.ظ

با اجازت لینک مطلبت رو گذاشتم رو صفحم

خواهش ما کینم ... اجازه ی ما هم دست شماست ...! و البته که لطف کردید ...

قوچ سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:34 ب.ظ

مطلب زیبایی بود
ممنون

خواهش میکنم ... قابلی نداشت ...

عبدالکوروش سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:11 ب.ظ http://www.potk.blogfa.com

من موندم اینهمه چیز تو ذهن تو هست
موقع راه رفتن
سرت گیج نمیره؟
والا راستش رو بخوای
میون اینهمه کلمه قلنبه سلنبه آری به وجود و نه به نقش و...
من فقط این رو میدونم که بالاخره یه چیزایی هست که من نمیدونم چیه و لابد درسته!
در کل باهات موافقم

آره پس چی!تازه اینا یک دهمش هم نیست ..
نه گیج نمیره ... گیج و ویچ میره
کلا یه چیزایی هست که نمی دونیم و نمی دونیم که نمی دونیم ... و منم نمی دونم که درسته یا نه ..!
مرسی که موافقی ... منم باهات موافقم ... !

علی لرستانی دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:40 ب.ظ http://alilorestani.persianblog.ir/

خوب بود دل پری داریدا...

کلا بحث و گرفتید ؟؟؟ مسئله دل پر من نبود... البته نه ابنکه نبود ... کلللللااااا

باشماق دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:00 ب.ظ http://bashmagh.blogsky.com

انبار فروشگاه من که از مشاعات ملکی می باشد که مغازه از آن ساخته شده به مغازه راه ندارد و نمیدادن راه هم باز کرد به نظر شما اسکنین می توانند از عبور مرور من جلو گیری کنن با توجه به اینکه سند انباری وکالتی به نام من است

باشماق دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:57 ب.ظ http://bashmagh.blogsky.com

یک سئوال انباری فروشگاهم به فروشگاه راه ندارد محل عبورش از منزل بغل دستی است راه هم نمیشه از مغازه به انبار باز کرد
سند اونهم وکالتی است حالا به نظر شما ساکنین خانه همجوار که ملک منهم از مشاعات انها است می توانند جلو عبور و مرور مرا به انبارم بگیرن یا نه

اول : بستگی به سند ملک داره ... اگر هر دو مغازه در یک سند تعریف شده باشه اونجا ملک شما هم محسوب میشه ... و دوم: اگر شما سابقا از اون در استفاده می کردید می تونید به حق ارتفاق استناد کنید ... مسئله ربطی به وکالتی بودن سند نداره ...
این چیزی که من گفتم در حد اطلاعاتی بوده که شما به من دادید ... همه چیز باید در نظر گرفته بشه ... ۱- نوع و منشا تصرف شما ۲- سابقه تصرفتون ۳- نوع ، منشاء و سابقه تصرف همسایه تون ۴- میزان مشاعات ، و نحوه توافق در خصوص استفاده از مشاعات ... در آخر هم نیاز به نظر کارشناسی هست ... یعنی نهایتا باید نظر کارشناس اخذ بشه ( در صورت طرح شکایت )

محمد باغبان پور دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:57 ب.ظ http://www.nas626.blogfa.com

سلام یه سوال
شرایط بله گفتن شما چیه ؟؟؟؟؟؟؟

شرایط زیادی وجود داره ...

ترنم دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:42 ب.ظ http://kiddi.blogsky.com

به روز هستیم با داستانی در مورد عشق و زمان ... در دنیای شاد کودکی با ما همراه باشید ...

بله عزیزم ... خوندم ... خیلی هم قشنگ و جالب بود ... موفق باشید ...

ایلیا دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:30 ب.ظ

سلام
خوبی
گفتی به این سادگیا بعععععععععله نمی فرمایید
خب به این سادگیا هم که نیست. ما هم کلی یال و کوپال داریم برا خودمون. کم آدمی که نیستیم.

سلام علیکم و رحمه الله ... جدا؟ خوب مبارک باشه ...
یالتون چند متره بی زحمت ؟

Nima دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:28 ب.ظ http://popcrazy.blogsky.com

ببببببخششد ...
بخدا ققققصد مزاحممممت نندددارم !
فقط گگگفتیم یییه عررض ادبی ککککرده باشیم !
باشه بابا !
چرا میزنین خوب ؟
آآآآآآآآآخ ! قبول نیست شما مسلحی !
آبجی لنگه کفش چرا پرت می کنین ؟
اصلا بز ما ببخشید خر ما از نوزادی شاخ نداشت (منظورم همون دم هست !

اختیار دارید قربان ... با شما نبودم ... اصلا من نبودم به خدا ...! اینها نقل قوله ... بقیه مطلب رو خوندید ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد