نخ ، سوزن ، قیچی

من تکه های تنهایی را به هم می دوزم ، تو اضافاتش را قیچی بزن !

نخ ، سوزن ، قیچی

من تکه های تنهایی را به هم می دوزم ، تو اضافاتش را قیچی بزن !

 

مدتی بود نبودیم ... در این مدت این شکلی بودیم ...  

حالا هم که برگشتیم هنوز کمی این شکلی هستیم ...  

گفتیم فعلا عرض ارادتی کنیم تا بعد مفصلا با پست جدید خدمت برسیم ... 

راه رفتنی

 

می دانم اکنون کجای این راهم ...هنوز حتی یک هزارمش را هم نرفته ام ... 

مهم برداشتن قدم های اول است ... چه در کنار تو ... چه بی کنار تو ...  

حالا دیگر در کنار تو بودن را آرزو نمیکنم ...  

یا دست های گرمت را گرمی بخش تنهایی هایم ... 

 اکنون ... حضور هستی ات اینجا ... در همین لحظه ... شیرین ترین منظره ی راه است ... 

برای منکه که پا به پا کردن های نوزادی ام را در آغوش وسیع تو آغاز کردم ... 

 حالا راهنمای راه پر پیچ و خم و بی انتهای درون ... قطب نمای نگاه توست ... یادم میماند که گفتی ... راه رفتنی را باید رفت !

شاید ...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.