نخ ، سوزن ، قیچی

من تکه های تنهایی را به هم می دوزم ، تو اضافاتش را قیچی بزن !

نخ ، سوزن ، قیچی

من تکه های تنهایی را به هم می دوزم ، تو اضافاتش را قیچی بزن !

بچه ام هنوز!

از صبح چند بار از کنار آینه رد شده ام ... کسی از درونش صدایم می زد ...گوش ندادم ...
چند ساعت بعد ... رفتم جلوی آینه و گفتم چیه؟ چه مرگته؟ حرفی اگر داری خوب بگو...! 


             سکوت ... 


   موچین ... قیچی ... برس ابرو ... 


یک سر نخ سفید را پیچیدم دور انگشت شصت پای چپم و یک سرش را از وسط به شکل مثلثی ، دور انگشتان دست راستم پیچیدم و رفتم به جنگ موهای نازک پشت لب و پیشانی ... 


موهای جلوی سرم را پفکی کردم به سمت بالا و عقب ، چاره شان دو تا پاپیون زرد کوچک بود ، همانجا ماندند ، مثل بچه های خوب و حرف گوش کن ...
.
.
.
حالا که به آینه نگاه میکنم یک لبخند مهو و مبهم میبینم ...
یک صورت بدون آرایش با دو نگاه معصوم و کودکانه ...
یک جفت ابروی کمانی و قجری با بناگوش هایی که مثل دختران تازه بالغ ،پر از جوش های زیر پوستی است ...
صورتم را چپ و راست می چرخانم ، بالا و پائین ... گرد گرد است ...مثل صورت خاله پیرزن !

نظرات 8 + ارسال نظر
خودم دوشنبه 18 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:07 ق.ظ http://www.hasti1356.blogfa.com

درود بر سرکار وکیل الرعایای عزیز!
گاهی وقتها خیلی هول هولکی به آینه نگاه می کنم و گاهی اصلا فرصت نمیشه که ببنمش ....
ولی امروز با خوندن پست شما فرصت کردم به خودم نگاه کنم ...منو با همه ی کمی و کاستی هام نشون داد حتی موهای سپیدی که هر روز زیر مقنعه قایمشون می کنم و می چپونمش لا به لای موهای بور و طلاییم ....البته رنگ موهای خودمه ها ..اهل بتونی کاری و صافکاری نیستم !
جالب بود خانوم وکیل ...

دروووووووووووووووووووووووووود بر خودم عزیز خودم ...
خوشحالم که این پست باعث شد تو آینه به خودت نگاه کنی و اون موهای سپید رو ببینی ... و بفهمی که حتی اون موهای سپید ، وقتی با خودت آشتی باشی و در صلح ، چقدر می تونند زیبا باشند ...
واااااااااااااای ی ی ی من عاشق موهای طلایی ام ... یه دوستی دارم که موهاش طلاییه و اسمش و گذاشتم جوجه طلایی ... سعی کن از دسترس من دورباشی وگر نه اونقدر با موهات بازی میکنم که کلافه بشی
مرسی از اینکه هستی دوست نازنینم ...

ب ه س یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:57 ق.ظ http://boqz40.blogfa.com/

چه زیبایی :)

واااااااااااااای... مرسییییییییی ... واقعا کدوم زنیه که از شنیدن این حرف خوشحال نشه؟

یک خرده پا شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:39 ب.ظ

همه چیز سادش خوبه حتی نوشته ها... ساده و دل نشین بود

آره واقعا ... سادگی همیشه قشنگه ...مرسی عزیزم ...

وحید جمعه 15 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:40 ب.ظ http://dastanakha.blogsky.com/

سلام مطالبم از این به بعد در روزنامه حمایت که مربوط به سازمان زندان هاست. روز های شنبه و چهار شنبه به طور مرتب چاپ می شود. صفحه 20
WWW.HEMAYAT.NET

به سلامتی ... اگر به دستم رسید حتما مطالعه می کنم ...

قوچ پنج‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:29 ق.ظ http://RamSheep.blogfa.com


چه تعبیر شاعرانه ای!!!!

جدا؟

پ.نون سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:00 ق.ظ http://babune.blogsky.com

چه خوبه آدم با خودش دوست باشه.

امان از روزهای قهر که صورت درون آینه هم پشت سر آدم لیچار بار می‌کنه

آره واقعا ... هیچی بدتر از این نیست که آدم با خودش قهر باشه ... خیلی درد آوره ...

سکوت دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:27 ب.ظ http://elahename.blogsky.com

راستش منم به این نتیجه رسیدم که صورت بدون آرایش واقعا معصومانه تره
...
قشنگ و با احساس مثل همیشه
ممنونم ازت...راستش با بعضی از کلمات آدم واقعا به فکر فرو می ره...

با آرایش کردن مخالف میستم ... خودم هم این کار رو انجام میدم ... اما صورت واقعی خودم رو با اون صورت آرایش کرده عوضی نمی گیرم ... این خیلی خوشاینده ...

صهبانا دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:15 ب.ظ http://sahbana.ir

سلام
اثر بدیعی بود... نمونه اش را ندیده بودم .
جدا از مطالب خوب شما لذت بردم .
ممنون از شما .

من هم گاهی کنار آینه دنبال خودم می گردم . اما به گونه ای دیگر خود را می یابم :

کنار آینه دنبال خویش می گشتم
غریبه ای بنظر آمدم ، ندایی گفت :
سند هویت تو ... نزد من است !
اثر اشک چشمم این را گفت ...
صهبانا

سلام
ممنون از لطفت دوست عزیز ... خوشحالم که از مطالب خوشتون اومده ...
شعر زیبایی بود ... درسته ... همیشه آدم با نگاه کردن به خود واقعی ش می تونه هویت خودش رو کشف کنه ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد