نخ ، سوزن ، قیچی

من تکه های تنهایی را به هم می دوزم ، تو اضافاتش را قیچی بزن !

نخ ، سوزن ، قیچی

من تکه های تنهایی را به هم می دوزم ، تو اضافاتش را قیچی بزن !

خسته ام از تجربه های تکراری

   

 

در عریانی این سکوت ،  

شرم من از خیالبافی های توست ... 

نه آن برهنگی که تن پوش حقیقت است ! 

 

در این میانه ،

 پس بگذار

دلم را پر کنم از هوای هم آغوشی با نگاه هوس باز خورشید  

نه تو ! 

 

پ.ن۱: گاهی وقت ها دلم پر می شود از گلایه های ناگفته ، حرف های در گلو مانده ، کاش می فهمیدی ! 

پ.ن۲: اینجا ، منطقه فریم ، شیرین رود ، ساری .

نظرات 16 + ارسال نظر
آوای زمان سه‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:43 ب.ظ http://www.avayezaman.com

سلام
تفکری زیبا با بیانی دلنشین..
پیروز باشید

سلام ... حضورتون در منزل حقیر من ، باعث افتخاره ... متشکرم ...
براتون آرزوی موفقیت هر روزه دارم ...

آرش رهپو جمعه 19 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:21 ق.ظ http://ای بابا چه همه سوال میکنه میگم ن


وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای عالی بود
اصلا هم عالی نبود
شوخی کردم

خو حالا مو تعریف میکنوم شوما به خودت نگیر خو

چی میگم
اصلا اینا از استرس هستش
بذار برم دو لیوان آب بخورم
اصلا سلماز جان
مو یه سوالی داشتوم
شما خوبین؟
خونواده خوبن
مامان خوبه؟
سلام دارم خدمتت زیادا

وووی ه شکلکای ماهی

به ه ه ه ... سلام علیکم آرش خان رهپو ... قربان صفا آوردین ... شما کجا اینجا کجا ؟
شما تعریف بکنی یا نکنی مو به خودم نمیگیروم ...
استرس واسه چی آخه ؟ مگه اینجا می خوان چوب بزنن به کف دستت ؟ منم خوبم خانواده م خوبن ، شما هم خوبی ... اصلا همه خوبن والله ...
چشماتون قشنگ میبینن ! حالا من نمیام فیس بوک شما سر بزنین اینجا ...

پ.نون دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:07 ب.ظ http://babune.blogsky.com

؟؟؟؟

خسته ام فعلا ... خیلی خسته ...

مجی جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 02:34 ق.ظ

حدس که نه، یقین حاصل شد که در شعر هم تواناییاین هم عنوان بعدی..اصلا کو عنوانها؟
"شاعر که می‌شوی، خیالِ تو یعنی حکومتِ دوست..!"
بیراه که نگفتم؟

"ما شعر می گوییم..
ما
که نمی توانیم زندگی کنیم
ما شعر می گوییم ..."
"علیرضا روشن"

وه ه ه ه ه ه خجالتمون میدی مجی جان ...
ما که نمی توانیم زندگی کنیم ... ما شعر میگوییم ...
قشنگ بود برادر ... مرسی ...
برای عنوان ها هم یه فکر میکنیم ...
شاید اصلا یه وبلاگ دیگه زدیم فقط اسم عنوان تو ش نوشتیم !!!

ناشناس چهارشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:16 ق.ظ http://hamed57.blogsky.com

جالب بود - سبک خوبیه .. دوست داشتی به ما هم سری بزن - البته متنهای کوتام هر روز تو فیسبوک نوشته میشه
راه ارتباطی با شما چجویه

mamnoon
inja harchy minevesam az khodame
naghle ghol nist
sandoghe posty , tamas ba man

خودم سه‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:47 ب.ظ http://www.hasti1356.blogfa.com

درود بر وکیل بانوی عزیز!

دلم گرفت با خوندنت ...
در ضمن اومدی فریم خودمون و به ما سر نزدی ؟؟؟!!!!

همچنان مخلص وکیل بانو هستم !

salaaaaaaaaaam
azizam in bar ke oomadam hatman behet sar mizanam
chakeriiiiiiiim

کتی چهارشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:44 ب.ظ http://mrsk1989.blogfa.com

اخی فنچ که جای زیادی نمی خواد ...طفلکا توی یه وجب جا هم زندگی می کنن البته من خودم بدم میاد حیوونا رو تو اسارت ببینم واسه همین توی حیاط خلوت ازادشون کردم کلی واسه خودشون کیف می کنن الانم رفتن یه جایی اون پشت مشتا خونه ساختن! هی چوب می برن

آره وقتی اسیر باشن منم دلم میگیره ... گناه دارن ... وایییییییییییییی دلم خواست آخه ... یه ماچ گنده بگیر ازشون واسه من !!!

حمید ( پتک سابق) سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:10 ق.ظ http://دیگه وبلاگ ندارم و نحواهم داشت

سلام دوست من.
وبلاگت رو عوض کردی کلی گشتم تا دوباره پیدات کردم.
حرفهای نگفته زیادی هست که بهت بگم
ولی فرصت مثل همیشه کمه
مثل اون روز سرد زمستون
مثل خوابهایی که من محبوس پشت میله ها رو پریشون می کرد...
امیدوارم طراحی لباس بهتر از وکالت باشه.
این یکی بیشتر به روحیاتت میحوره.
موفق باشی رفیق.

فقط اسمش و عوض کردم ... آدرس و نه ...
خوشحالم که هستی رفیق ... آره طراحی لباس بیشتر به رسالت شخصی م نزدیکه تا وکالت !!!

کارینو یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:07 ق.ظ http://shoele.blogsky.com

سلام بر شما
حس خوب وآرومی در این عکس هست..

پس بگذار

دلم را پر کنم از هوای هم آغوشی با نگاه هوس باز خورشید

نه تو !

ا ز این قسمتش خیلی خوشم اومد..
شاد باشی و سپاس از بودنت

سلام ... خوش آمدید ...
خوشحالم که خوشتون اومده ... خودم هم از این قسمتش خیلی خوشم میاد و البته از دو خط اول و لزوما کل شعر دیگه !
مرسی دوست نازنین ... و چقدر خوبه که از بودن همدیگه خوشحالیم ...

مرد روشن شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:32 ب.ظ http://www.marderoshan0192.blogfa.com

با آن پس زمینه و آن توضیحی که نام عکس شده، باز هم فکر می کنی دارد مرد را خفه می کند؟ یا مرد از سرسام روزگار به آغوش عشق پناه برده. تنها مرهم زخم بودن است این عشق رفیق.

نمی دونم ... شاید ...
اما آیا رسالت عشق ، مرهم بودن بر زخم هاست ؟

مرد روشن شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:30 ب.ظ http://www.marderoshan0192.blogfa.com

نمی دانم چرا گریه ام گرفت از ترکیب این تصویر با این شعر. پاره ای از ما ، بعضی اوقات که خوب نیستیم تشنه ی شنیدن سخنی اشناییم تا بغض ها را رها کنیم. با من حرف بزن رفیق.

خودم هم موقع نوشتن این شعر کلی گریه کردم ... اینکه شما هم بغض کردید نشون میده که تا حدی تونستم احساسم رو در این شعر بیان کنم ... از این بابت خوشحالم .

シوシ فرنگی جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:57 ب.ظ http://lahzeham.blogsky.com/

خنده این شکلک یعنی خوشحالی....این برداشت منه از شکلک...از اینکه دیدمت خوشحال شدم حتی اگر چهرت و ندیده باشم

عزیزم ... منم خوشحالم که دوستای خوبی دارم اینجا ...

پ.نون جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 03:21 ب.ظ http://babune.blogsky.com

چقدر تایپو داشتم!!!

غلطنامه کتابها رو دیده بودی که می‌نوشتن رو یه برگه می‌ذاشتن لای کتاب که اول اینجاها رو اصلاح کنید بعد بخونید؟

غلط درست

خیالت خیالات
طبق طبع
کل‌کامنت فقط یک "قشنگ بود"

آره دیدم ... خیلی هم خوشم میاد ازش ... واقعا اول اونا رو می خوندم بعد می رفتم سر اصل مطلب !
حالا اینا رو هم نمی نوشتی خودم درستش و خوندم !
ولی واقعا از این همه دقت عمل ممنونم ...

پ.نون جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 03:16 ب.ظ http://babune.blogsky.com

"تو" این پست هم خودتی؟ اگر نبودی از خیالت "تو" شرمنده نبودی.

خورشید با نگاه هوس‌بازش بر تن برهنه داغ می‌گذارد، حقیقت و مجاز را با هم می‌سوزاند...

جای قشنگیه، طبق لطیفو فعال می‌کنه. جام خالی :)

نه «تو» این پست خودم نبودم ... کسیه که اینجا رو نمی خونه !!! حتی از وجودش خبر نداره ... شایدم داره ... نمی دونم به هر حال ...
عاشق خورشیدم با این کاراش ...
«جای قشنگیه » براش کمه ... جای فوق العاده ایه !!! حتما اگه رفتی ساری یه سر بزن به اونجا ... روح آدم پرواز میکنه !

مجی جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:14 ب.ظ

تو رفته ای سمت خورشیدی که
شانه هایت را
ستاره باران می کرد..
من مانده ام
داغدار مهتابی که
آسمانش
وامدار نگاهت بود..
انصاف بده..!
آسمان بی مهتاب آیا
به لعنت خدا می ارزد..؟!

"رضا کاظمی"

خیلی زیبا بود ... ممنونم ازت ...

シوシ فرنگی پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 02:53 ب.ظ http://lahzeham.blogsky.com/

این خودتی سولماز؟
خوبه که حرفایی هم که می زنی در قالب زیبا بیان می کنی...
این یعنی اینکه هنرمندی
موفق باشی دوستم...

آره خودمم ... چرا می خند ؟
مرسی عزیز دلم ... لطف داری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد