ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
هر لحظه ای که از این روزگار میگذرد ... قدم هایم را تند تر میکنم ...
شاد می شوم ...
پرواز میکنم ...
بال می گشایم ...
و به امید لحظه ی در آغوش کشیدنت ... تمام سختی های راه را با جان و دل می پذیرم ...
شابد باور نکنی ...
باور نمی کنی ...
باور نداشتی ...
که من تمام عمر در انتظار لحظه ی دیدار بوده ام ...!
سلام
خدا قوت
چند تایی مطلب جدید نوشتم....
سلام ...
خدمت می رسم سر فرصت ...
روز قیامت هر چی که باشه
روز متفاوتی نیست
روزیه مثل بقیه روزها
مگه این روزهای ما چی از قیامت کم دارن؟
رستاخیز بشری هر روز اتفاق میفته رفیق
این قیامت پوشالی رو هیچوقت باور نکن.
اما من چنین نظری ندارم رفیق ...
باورش دارم ... با همه ی اعتقاد و حضورم در این جهان ...
قیامت قامتی با صدهزاران راز می گوید
که باید این قیامت را از این قامت به پا کردن
قشنگ بود ... از کیه ؟ تا حالا نشنیده بودمش ... مرسی دوستم ...
خوشحالم که خوشتون اومد...
و متشکرم از اینکه لطف کردید و به وبلاگم اومدید...
منم از آشنایی با شما خوشبختم ... موفق باشید و شاد ...
نوشته هاتون رو دوست دارم ... ایده هایی نو و تازه ...
ببخشید میلم و اشتباه زدم....
خدا ببخشه عزیزم ...
سلام دوست خوبم
وایی خیلی قشنگ بود...
انتظار دیدار شیرینه....حتی اگر برای تمام عمر باشه....
سلام نازنین ...
آره عزیزم انتظار شیرینه ... انتظاری که برای تمام عمر طول بکشه ... !!!
چه حس زیبایی بود
دوست داشتم واقعا کسی رو که روزی اینطور منتظرش میبودم
بر می گشت
حیف که نیامد و زمان گذشت!
همیشه اونجور که دلمون می خواد نمیشه ... متاسفانه ... نمی دونم ... شاید هم خوشبختانه ... یا اصلا شاید خوشبختانه یا متاسفانه نداشته باشه ... روزگار اینجوریه دیگه عزیزم ...
طاق میزنم همه ی عمرم را برای لحظه ای دیدنت...
سلام ...
چه زیبا بود این جمله ... ممنونم ... با اجازه تو دفترم یادداشتش میکنم ...
و چه خوب که به روی خودمان نیاوریم تلخی جمله ی "دیدار به قیامت "را..
سلام وکیل بانو....خوبی عزیز دل؟
آره ... اما خوبه که بهش آگاه باشیم و در لحظه هم باشیم در عین حال ... آگاهی نسبت به حالمون رو میگم ...
سلام عزیز دلم ... خوبم نازنین ... خدا رو شکر ...
چه انتظار شیرینی :*
ولی با خودم جان موافق نیستم ..
میشه گاهی بهش شتاب داد یا ترمز زد...
:*
بعله ... شیرینه ... چه جورم ... فقط زهرش حلقم و می سوزونه ...انگار زیادی شیرینه ...
به نظر هر دوی شما دوستان عزیزم احترام میذارم ... مخلص هر جفتتون ...
میفهمم...
ممنون که می فهمی دوست نازنین ...
بانو عجب دل پر امیدی داری...
البته به قول یکی از دوستان انتظار همیشه به آدم امید میده...
_____
ایشاالا که میرسه... لحظه ی دیدار
آدمیزاد به امید زنده ست ...
و البته ارتبا بین امید و انتظار رو قبول دارم ... مهم اینه که وقتی داری انتظار میکشی حالت خوب باشه ...
مطمئنم که می رسه ... اما اینکه کی میر سه ...؟
همه مشکلات از همین باور شروع میشه (البته برای من که همیشه اینجوری بوده)
آره باور کردن یا باور نکردن ... مسئله این است ...
درود بر وکیل الرعایای عزیز !
وکیل بانوی عزیز ! آدم با تقدیر نمی دونه که چطوری کنار بیاد ! بعضی وقتا در مقابلش جبهه میگیریم و حق به جانب میشیم ! بعضی وقتا در مقابلش سرکش میشیم ! بعضی وقتا هم سکوت می کنیم که این سکوت برامون هزار حرف ناگفته داره ...
قدم هاتو اگه تند تر و تند تر هم بکنی باز لحظه ی دیدار هر موقع که خودش بخواد پیش میاد ! دست من و شما نیست ! باید پیمونه پر بشه !آآآآآآآآآآی روزگار ........
خیلی مخلصیم وکیل بانو
سلام دوست جون عزیزم ... خودم جان ...
در اینکه پیمونه باید پر بشه حرفی نیست ... حرف از امیده ... و انتظار ... همیشه از انتظار متنفر بودم ... حالا دیگه نیستم ... فقط منتظرم ...